هوش مصنوعی: این شعر روایتگر جوانی است که از عشق ناامید شده و در غم دلدار خود روز و شب را به دیوار خیره می‌ماند. او با وجود بی‌اعتمادی به معشوق، همچنان در انتظار اوست و با درد فراق دست و پنجه نرم می‌کند. خادمه معشوق از روی مهربانی، احساسات جوان را به او منتقل می‌کند، چرا که عشق را نمی‌توان پنهان کرد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنج عشق نیاز به بلوغ ذهنی دارد.

بخش ۲۵ - نامه هشتم

باز جوان با دل افگار ماند
روز و شبان روی به دیوار ماند

از رخ دلدار امیدی نداشت
وه چه کند، بخت سفیدی نداشت

با غم او گشته قرین روز و شب
کرده به یک سو همه عیش و طرب

پس جگر خویش به دندان گرفت
خانه به کوی بت خندان گرفت

چشم نهاده به سر کوی او
جسته به زاری ز صبا بوی او

شب همه شب تا به سحر زار زار
خواسته از خادمه او بار بار

سرمه چشمان شده خاک درش
آه که از وی نبود باورش

همچو سگان بر سر کویش مقیم
او شده خورسند به بویش مقیم

خاک درش بستر و بالین او
سوخته در غم دل مسکین او

بسته میان را به دعای رقیب
تا که نیابد ز رخ او نصیب

هر که در آن کوی زمانی رسید
خاک قدمهاش به دیده کشید

او به غم و دلبر ازو بی خبر
خنده زنان با دگران چون شکر

دست در آغوش به یار کهن
صوفی اگر ناله کند گو مکن

آن که به سنجاب کند خواب خوش
کی ز زمستان خبری باشدش

حال زمستان، زتنک جامه پرس
درد دل از عاشق دیوانه پرس

خادمه باز از سر مهری که داشت
همت خود سوی جوان بر گماشت

این سخنان را بر دلبر بگفت
عشق چو نافه نتوانش نهفت
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۲۴ - آمدن خادمه از بر معشوق
گوهر بعدی:بخش ۲۶ - رفتن خادمه از بر عاشق نزدیک معشوق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.