۱۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶ - درد عاشق

حسن تو شکسته نور مهتاب
خورشید ز تاب توست بی تاب

با قبلهٔ ابروی تو حاشا
کس روی کند به سوی محراب

شب های دراز در فراقت
حاشا که به چشم من رود خراب

گر تیر زنی خورم به دیده
ور زهر دهی خورم چو جلاب

آن کس که دهد ز عشق پندم
برگو که گذشته از سرم آب

از موج دگر چه بیم دارد
آن کس که فرو رود به گرداب

جز صبر، دگر چه چاره دارد
ماهی، که اسیر شد به قلاب

داروی علاج درد عاشق
چون نسخهٔ کیمیاست نایاب

از سیل سرشک من بپرهیز
بیتوته مکن به راه سیلاب

ای گوهر تابناک! ریزم
از درج دو دیده ام دُرِ ناب

«ترکی» به کمند تو اسیر است
زنهار به کشتنش تو مشتاب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵ - آهوان صحرا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷ - کوی حبیب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.