۳۳۸ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸

وعدهٔ این چرخ همه باد بود
وعده رطب کرد و فرستاد تود

باد شمر کار جهان را که نیست
تار جهان را به جز از باد پود

دانا داند که ندارد به طبع
آتش او جز که ز بیداد دود

زود بیفگن ز دلت بند آز
تا شوی از بندگی آزاد زود

جان تو مایه است و تنت سود کرد
سود به مایه همی آباد بود

مایه نگه‌دار به دین و مخور
انده این سود مپرساد سود

بس که نوشتی و نویساد از آنچ
نیز چنین کس منویساد سود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.