۱۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۸

من مست جام وحدتم هذا جنون العاشقین
مطلق زقید کثرتم هذا جنون العاشقین

جان در سر جانانه شد دل در سر پیمانه شد
تن ساکن میخانه شد هذا جنون العاشقین

گه نور گه نار آمدم گه گل گهی خار آمدم
گه مست و هشیار آمدم هذا جنون العاشقین

راندم بمیدان بارگی رستم ز خود یکبارگی
زین پس من و آوارگی هذا جنون العاشقین

فانی بدم باقی شدم در بزم جان ساقی شدم
خورشید اشراقی شدم جنون العاشقین

کندم زتن خرگاه جان رفتم برون از لامکان
کردم مکان در لامکان هذا جنون العاشقین

در مجلس روحانیان خوردم یکی رطل گران
رستم زهر نام و نشان هذا جنون العاشقین

نور علی عالیم اندر ولایت والیم
مست می اجلالیم هذا جنون العاشقین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.