۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹

عمری طلب رازی کردم به در دل‌ها
تا شد به دلم باری حل هم مشکل‌ها

رازی که مرا ای جان بود از تو به دل پنهان
بنگر به صدش دستان افسانه محفل‌ها

دیگر چه به سر داری بحری به نظر داری
گر قصد گهر داری برخیز ز ساحل‌ها

هرسو که رود رهبر درنه به قدومش سر
داند ز تو چون بهتر رسم و ره منزل‌ها

چون نور بهر وادی گشتیم پی هادی
با قافله‌سالاری بی‌ناقه به محمل‌ها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.