۳۵۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۳

فلک در نیکوئی انصاف دادت
سرگردن کشان گردن نهادت

جهان از فتنه آبستن شد آن روز
که مادر در جهان حسن زادت

جهانی نیم کشت ناوک توست
ندیده هیچ کس زخم گشادت

به شام آورد روز عمر ما را
امید وعدهای بامدادت

نهان حال ما نزد تو پیداست
که سهم الغیب در طالع فتادت

ز بس خون‌ها که می‌ریزی به غمزه
شمار کشتگان ناید به یادت

گر از خون ریختن شرمت نیاید
ز رنج غمزه باری شرم بادت

همه در خون خاقانی کنی سعی
نگوئی آخر این فتوی که دادت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.