۳۵۲ بار خوانده شده
دوست مرا رطل عشق تا خط بغداد داد
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
عشق به اول مرا همچو گل از پای سود
دوست به آخر مرا همچو گل از دست داد
تا در امید من هجر به مسمار کرد
یاد وصالش مرا نعل در آتش نهاد
میکند از بدخوئی آنچه نکرده است کس
گرچه بدی میکند، چشم بدش دورباد
سینهٔ خاقانی است سوختهٔ عشق او
او به جفا میدهد سوختگان را به باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
لاجرم از خط صبر کار برون اوفتاد
صبر هزیمت گرفت کز صف مژگان او
غمزه کمان درکشید، فتنه کمین برگشاد
عشق به اول مرا همچو گل از پای سود
دوست به آخر مرا همچو گل از دست داد
تا در امید من هجر به مسمار کرد
یاد وصالش مرا نعل در آتش نهاد
میکند از بدخوئی آنچه نکرده است کس
گرچه بدی میکند، چشم بدش دورباد
سینهٔ خاقانی است سوختهٔ عشق او
او به جفا میدهد سوختگان را به باد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.