۳۳۴ بار خوانده شده
گفتم آه آتشین بس کن، نه من خاک توام
نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام
مهرهٔ افعی است آن لب زهر افعی باک نیست
ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام
گفت هجرت تلخ وانگه خوشدلی آن من است
من به داغ این حدیث از خوی بیباک توام
بس که سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سرو چالاک توام
خاک شهرت میبری کاب و هوا نگزایدت
با خودم بر کاخر از روی هوا خاک توام
قفل مهر از سینه چون برداشتی خاقانیا
نه کلید گنج خانهٔ خاطر پاک توام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نه مسلسل همچو آبم تا هوسناک توام
مهرهٔ افعی است آن لب زهر افعی باک نیست
ای گوزن آسا نه من زنده به تریاک توام
گفت هجرت تلخ وانگه خوشدلی آن من است
من به داغ این حدیث از خوی بیباک توام
بس که سربسته چو غنچه دردسر دارم چو بید
چون شکوفه نشکفم کز سرو چالاک توام
خاک شهرت میبری کاب و هوا نگزایدت
با خودم بر کاخر از روی هوا خاک توام
قفل مهر از سینه چون برداشتی خاقانیا
نه کلید گنج خانهٔ خاطر پاک توام
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.