۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۷

در دستت اوفتادم چون مرغ پر بریده
در پیشت ایستادم چون شمع سر بریده

چشم از تو می بدزدم پیش رقیب گویی
چشم بدم که ماندم از تو نظر بریده

از تیغ بی‌وفایی بینی چو برنشینی
حلق هزار خلقی بر رهگذر بریده

دیدی که تیر غازی مویی چگونه برد
ای تو میان جانم زان زارتر بریده

پیمان مهر بسته هم در زمان شکسته
پیوند وصل داده هم بر اثر بریده

جان من از خیالت در عالم وصالت
هردم هزار منزل راه خطر بریده

در سایهٔ رکابت دلها ببین فتاده
بر پایهٔ سریرت سرها نگر بریده

خاقانی از هوایت در حلقهٔ ملامت
زنجیرها گسسته وز یکدگر بریده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.