هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عارفانه، بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از عشق و درد دوری از معشوق سخن می‌گوید و از خاکساری و فداکاری خود در راه این عشق می‌گوید. او از معشوق می‌خواهد که رخسارش را از او نپوشاند و از درد و رنجی که می‌کشد، سخن می‌گوید. شاعر همچنین به مفاهیمی مانند عشق، فداکاری، خاکساری و درد عشق اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌تر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۳۹۱

دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری
ز دست این دل خاکی به دست خون درم باری

مرا مهره به کف ماند تو را داو روان حاصل
تو نو نو کعبتین میزن که من در ششدرم باری

گر از من رخ نهان کردی سپاس حق کنون کردم
سپاس زندگانی نیست بی‌تو بر سرم باری

مرا گر خال گندم‌گونت جوجو می‌کند گو کن
من آن جو سنگ خالت را به صد جان می‌خرم باری

مپوش آن رخ ز من کآخر ز من نگزیرد آن رخ را
که آن رخ آینه سیماست من خاکسترم باری

مرا دردی است ناپرسان مپرس از من که سربسته
چه شب‌ها زنده می‌دارم چه تب‌ها می‌برم باری

چو آهی برکشم از دل مگو ای دوست دشمن خور
چه جای دشمن است ای دوست خود را می‌خورم باری

دلم گر باز می‌ندهی دل دیگر به وامم ده
که بر خاک عراق این بار بی‌دل نگذرم باری

جهان گفتی سفالی دان که خاقانی است ریحانش
جهان را گرچه ریحانم تو را خاک درم باری

به لشکرگاه دارم روی وبر سلطان فشانم جان
گر آن دریاست وین خورشید من نیلوفرم باری
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.