هوش مصنوعی: این متن بیانگر احساسات و تجربیات شاعر از گذر زمان، پیری، ناامیدی و رنج‌های زندگی است. شاعر از روزگار جوانی و نشاط آن یاد می‌کند و از سختی‌های پیری و ناامیدی‌هایی که با آن مواجه شده است سخن می‌گوید. او از بی‌عدالتی‌ها و دشواری‌های زندگی شکایت می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که تنها پناهگاهش خداوند است.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، موضوعاتی مانند ناامیدی، پیری و مرگ ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین و نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۸ - که از رنج پیری تن آگه نبود

دریغا جوانی و آن روزگار
که از رنج پیری تن آگه نبود

نشاط من از عیش کمتر نشد
امید من از عمر کوته نبود

ز سستی مرا آن پدید آمده است
در این مه که هرگز در آن مه نبود

سبک خشک شد چشمهٔ بخت من
مگر آب آن چشمه را زه نبود

در آن چاهم افکند گردون دون
که از ژرفی آن چاه را ته نبود

بهشتم همی عرضه کرد و مرا
حقیقت که دوزخ جز آن چه نبود

بسا شب که در حبس بر من گذشت
که بینای آن شب جز اکمه نبود

سیاهی سیاه و درازی دراز
که آن را امید سحرگه نبود

یکی بودم و داند ایزد همی
که بر من موکل کم از ده نبود

به گوش اندرم جز کس و بس نشد
به لفظ اندرم جز اه و وه نبود

بدم ناامید و زبان مرا
همه گفته جز حسبی‌الله نبود

به شاه ار مرا دشمن اندر سپرد
نکو دید خود را و ابله نبود

که او آب و باد مرا در جهان
همه ساله جز خاک و جز که نبود

موجه شمرد او حدیث مرا
به ایزد که هرگز موجه نبود

چو شطرنج بازان دغایی بکرد
مرا گفت هین شه کن و شه نبود

گر این قصه او ساخت معلوم شد
که جز قصه شیر و روبه نبود

اگر من منزه نبودم ز عیب
کس از عیب هرگز منزه نبود

گرم نعمتی بود کاکنون نماند
کنون دانشی هست کانگه نبود

چو من دستگه داشتم هیچ وقت
زبان مرا عادت نه نبود

به هر گفته از پر هنر عاقلان
جوابم جز احسنت و جز خه نبود

تنم شد مرفه ز رنج عمل
که آنگه ز دشمن مرفه نبود

در این مدت آسایشی یافتم
که گه بودم آسایش و گه نبود

جدا گشتم از درگه پادشاه
بدان درگهم بیش از این ره نبود

گرفتم کنون درگه ایزدی
کزین به مرا هیچ درگه نبود
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷ - همی بلرزم بر خویشتن چو شاخک بید
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹ - زشت باشد که شعر گوید کس
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.