هوش مصنوعی: شاعر در این متن از دیدن معشوقه‌اش در صبحگاهان و تأثیر زیبایی او بر خود سخن می‌گوید. او از عشق و شیفتگی خود به معشوقه و ناتوانی در برابر جذابیت‌های او می‌گوید. همچنین، شاعر از بی‌توجهی معشوقه به احساساتش و رنج ناشی از این بی‌توجهی ابراز ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.

غزل شمارهٔ ۱۶۹

روزم خجسته بود، که دیدم ز بامداد
آن ماه سرو قامت بر من سلام داد

ماهی فکند سایه؟ اقبال بر سرم
کز نور روی خویش به خورشید وام داد

حوری که در مششدر خوبی جمال او
نه خصل و پنج مهره به ماه تمام داد

چشمش مرا بکشت، چه آرم به زلف دست؟
سلطان گناه کرد، چه خواهم ز عام داد؟

جایی که دام و دانه شود خال و زلف او
آن مرغ زیرکست که خود را به دام داد

هر کس که کرد با سر زلفش تعلقی
زحمت کشد ز دل، که به سودای خام داد

خاک کسی شدیم که بر خاک کوی خویش
ما را رها نکرد و سگان را مقام داد

گفتم که: کام دل ز لبانش طلب کنم
عقل این سخن شنید و برمن پیام داد:

کای اوحدی، به گرد چنین آرزو مگرد
کان سنگدل بکس نشنیدم که: کام داد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.