هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و دیوانگی ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از زیبایی معشوق و تأثیرات آن بر خود و دیگران می‌گوید. او همچنین به مفاهیمی مانند وفاداری، بی‌وفایی، و رنج‌های عشق اشاره می‌کند و از شیوه‌های خاص خود در بیان عشق و رنج‌هایش دفاع می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند بی‌وفایی و رنج‌های عشق نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۲۲۱

با زلف او مردانگی باد صبا را می‌رسد
وز روی او دیوانگی زلف دو تا را می‌رسد

هست از میان او کمر بر هیچ، آری در جهان
بر خوردن از سیمین برش بند قبا را می‌رسد

با دشمنان هم خانگی زآن دوست میزیبد نکو
از دوستان بیگانگی آن آشنا را می‌رسد

گر تیره طبعی دور گشت از مجلس ما، گو: برو
کین رندی و دردی کشی اهل صفا را می‌رسد

آنرا که هست از عشق او رخ در سلامت بعد ازین
گو: نام عشق او مبر، کین شیوه ما را می‌رسد

ما را بکشت آن بی‌وفا، بی‌موجب و ما شادمان
بی‌موجبی عاشق کشی آن بی‌وفا را می‌رسد

گر اوحدی از نیستی در عشق او دم میزند
ما نیستانیم، ای پسر، هستی خدا را می‌رسد
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.