هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های آن سخن می‌گوید. شاعر از عشق به معشوق و دردهای ناشی از آن می‌نالد و از بی‌وفایی و دوری معشوق شکایت می‌کند. او از عشاقی می‌گوید که در راه عشق رنج می‌کشند و از بی‌توجهی معشوق به آن‌ها گلایه می‌کند. همچنین، شاعر از رقیبان و موانع عشق سخن می‌گوید و از ناامیدی و تلخی‌های عشق می‌نالد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عشق، رنج و ناامیدی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم عرفانی و احساسی آن نیاز به تجربه و بلوغ فکری بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۳۱۵

در بند غم عشق تو بسیار کسانند
تنها نه منم خود، که درین غصه بسانند

در خاک به امید تو خلقیست نشسته
یک روز برون آی و ببین تا به چه سانند؟

عشاق تو در پیش گرفتند بیابان
کان طایفه ده را پس ازین هیچ کسانند

کو محرم رازی؟ که اسیران محبت
حالی بنویسند و سلامی برسانند

با محتسب شهر بگویید که: امشب
دستار نگه‌دار، که بیرون عسسانند

ای دانهٔ در، عشق تو دریاست ولیکن
افسوس ! که نزدیک کنار تو خسانند

شاید که ز مصرت به هوس مرد بیاید
خود مردم این شهر مگر بی‌هوسانند

با جور رقیبان ز لبت کام که یابد؟
من ترک بگفتم که عسل را مگسانند

ای اوحدی، از لاشهٔ لنگ تو چه خیزد؟
کندر طلب او همه تازی فرسانند

افسوس! که در پای تو این تندسواران
بسیار دویدند و همان باز پسانند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.