هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وصال معشوق خود سخن می‌گوید. او با توصیف زیبایی‌ها و رفتارهای معشوق، احساسات خود را بیان می‌کند. شاعر از لحظات عاشقانه و شوریدگی خود در برابر معشوق می‌گوید و از درد هجران و شادی وصال سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۳۴۰

خسروم با لب شیرین به شکار آمده بود
از پی کشتن فرهاد به غار آمده بود

باده نوشیده شب و خفته سحرگاه به خواب
روز برخاسته از خواب و خمار آمده بود

زلف بگشود،بر آشفته،کله کج کرده
تیغ در دست،کمر بسته،سوار آمده بود

بوسه‌ای خواستمش، کرد کنار ارچه چنان
پای تا سر ز در بوس و کنار آمده بود

بی‌رقیبان ز در وصل درآمد، یعنی
گل نو خاسته، بی‌زحمت خار آمده بود

شاد بنشست و بپرسید و شمردم بروی
غصهایی که ز هجرش به شمار آمده بود

عارض نازک او را ز لطافت گفتی
گل خودروست، که آن لحظه به بار آمده بود

کار خود، گر چه بپوشیده به شوخی از من
باز دانست دلم کو به چه کار آمده بود؟

پرسش زاری من هیچ نفرمود، ولی
هم به پرسیدن این عاشق زار آمده بود

خلق گویند: برفت اوحدی از دست، آری
او همان دم بشد از دست، که یار آمده بود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.