۳۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۹۶

دل من فتنه شد بر یار دیگر
چه خواهی کردن، ای دل، بار دیگر؟

ندیدم در تو چندان کاردانی
که اندر پیش گیری کار دیگر

بهل، تا بر سرما پاره گردد
به نام نیک یک دستار دیگر

ازان زاری نه بیزاری، همانا
که از نو می‌نهی بازار دیگر

میانت را نبود آن بند غم بس؟
که می‌بندی بدو زنار دیگر

چنان زان رخنها نیکت نیامد
که خواهی جستن از دیوار دیگر

مرا گویی: کزین یک برخوری تو
چه برخوردم ز پنج و چار دیگر؟

چرا دلدار نو می‌آزمایی؟
چو دیدی جور آن دلدار دیگر

چو آسانت نشد دشوار، بنشین
چو افتادی درین دشوار دیگر؟

گرین برق آن چنان سوزد، که دیدم
که دارد طاقت دیدار دیگر؟

تو آن افسانه و افسون ندانی
کزین سوراخ گیری مار دیگر

مکن دعوی به عشق شاهدان پر
که موقوفی به این اقرار دیگر

بهل عشقی که کشتست اوحدی را
بسان اوحدی بسیار دیگر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.