۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳۹

یارب! تو دوش با که به شادی نشسته‌ای؟
کامروز بی‌غم از در ما باز جسته‌ای

از روی عشوه بند قبا را گشاده باز
وز راه شیوه طرف کله بر شکسته‌ای

سیم از میان ببرده و در کیسه ریخته
زر در کمر کشیده و بر کوه بسته‌ای

امروز گو: شکفته مشو هیچ گل، که تو
صد گلبن شکفته و صد لاله دسته‌ای

گل نقل نیست باده بنه، کز دهان و لب
یک خانه شهد و شکر و عناب و پسته‌ای

برخیز و شمع را بنشان، یا بهل چنان
تا شمع بیندت که چنین خوش نشسته‌ای

گر دیگری ز حسرت او غصه میخورد
ای اوحدی، تو باری ازین غصه راسته‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۳۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.