۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۲۳

ای غنچه با لب تو ز دل کرده همدمی
گل وام کرده از رخ خوب تو خرمی

زلف و رخ ترا ز دل و دیده میکنند
مشک و سمن چو عنبر و کافور خادمی

زان خط سبز و چهرهٔ رنگین و قد راست
یک باغ سوسن و گل و شمشاد با همی

بر صورت تو ماه و پری فتنه میشوند
صبر از تو چون کند دل بیچاره آدمی؟

ما همچو موم از آتش این غم گداختیم
سنگین دلا، ترا چه تفاوت؟ که بیغمی

پهلو تهی مکن چو میان از کنار ما
ای کرده چون کمر تن ما را خم از خمی

با ما گرت موافقتی نیست راست شو
باشد که در مخالف ما اوفتد کمی

چندین چو زلف بر سر آشفتگی مباش
از چشم دلنواز بیاموز مردمی

گیرم که اوحدی سگ تست، ای انیس دل
از پیش اوچو آهوی وحشی چه میرمی؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.