هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی و فلسفی است که در آن شاعر خود را به عنوان موجودی فراتر از محدودیت‌های دنیوی معرفی می‌کند. او از عشق، معنویت، وحدت وجود، و تناقض‌های ظاهری در زندگی سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از تصاویر نمادین مانند مرغ همایون، باغ رضوان، و آب حیات، مفاهیم عمیق عرفانی را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم یا پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۶۶۳

من آن مرغ همایونم که باز چتر سلطانم
من آن نوباوهٔ قدسم که نزل باغ رضوانم

چو جام بیخودی نوشم جهانرا جرعه دان سازم
چو در میدان عشق آیم فرس برآسمان رانم

چراغ روز بنشیند شب ار چون شمع برخیزم
ز مهرم آستین پوشد مه ار دامن برافشانم

ز معنی نیستم خالی بهر صورت که می‌بینم
بصورت نیستم مایل بهر معنی که می‌دانم

اگر پنهان بود پیدا من آن پیدای پنهانم
وگر نادان بود دانا من آن دانای نادانم

همای گلشن قدسم نه صید دانه و دامم
تذرو باغ فردوسم نه مرغ این گلستانم

چه در گلخن فرود آیم که در گلشن بود جایم
درین بوم از چه رو پایم که باز دست سلطانم

من آن هشیار سرمستم که نبود بی قدح دستم
نگویم نیستم هستم بلی هم این و هم آنم

سراندازی سرافرازم تهی دستی جهان بازم
سبکساری گران سیرم سبک روحی گرانجانم

سپهر مهر را ماهم جهان عشق را شاهم
بتانرا آستین بوسم مغانرا آفرین خوانم

اگر دیو سلیمانم ز خاتم نیستم خالی
ولی مهر پری رویان بود مهر سلیمانم

چو خضرم زنده دل زیرا که عشقست آب حیوانم
چو نوحم نوحه گر زانرو که در چشمست طوفانم

بهر دردی که درمانم همان دردم دوا باشد
که هم درمان من دردست و هم دردست درمانم

منم هم چشم و هم طوفان که طوفانست در چشمم
منم هم جان و هم جانان که جانانست در جانم

برو از کفر و دین بگذر مرا از کفر دین مشمر
که هم ایمان من کفرست و هم کفرست ایمانم

که می‌گوید که از جمعی پریشان می‌شود خواجو
مرا جمعیت آن وقتست کز جمعی پریشانم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.