هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و ایثار سخن می‌گوید و بیان می‌کند که حاضر است هر چه دارد، حتی جانش را، به معشوق تقدیم کند. او از درد عشق و ناکامی‌هایش می‌گوید و آرزو می‌کند که بتواند در کنار معشوق باشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و صنایع ادبی پیچیده، درک شعر را برای سنین پایین‌تر دشوار می‌کند.

غزل شمارهٔ ۱۱۷

چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
این زر قلب چه باشد که به کار تو کنم؟

جان باقی به من از بوسه کرامت فرمای
تا به شکرانه همان لحظه نثار تو کنم

همه شب هاله صفت گرد دلم می‌گردد
که ز آغوش خود ای ماه، حصار تو کنم

چون سر زلف، امید من ناکام این است
که شبی روز در آغوش و کنار تو کنم

دام من نیست به آهوی تو لایق، بگذار
تا به دام سر زلف تو شکار تو کنم

آنقدر باش که خالی کنم از گریه دلی
نیست چون گوهر دیگر که نثار تو کنم

کم نشد درد تو صائب به مداوای مسیح
من چه تدبیر دل خسته ی زار تو کنم؟
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.