هوش مصنوعی: شاعر در این متن از احساس تنهایی، سرگردانی و غربت خود می‌گوید. او با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند گردباد، فلاخن و سنگ، وضعیت دشوار خود را توصیف می‌کند. همچنین به رازهای نهفته در دلش اشاره دارد و از بی‌پناهی و عریانی خود در برابر جهان سخن می‌گوید. در عین حال، امید و نور خورشید را نیز به عنوان نمادهای مثبت در زندگی خود می‌ستاید.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۴۴

گردباد دامن صحرای بی‌سامانیم
هیچ کس را دل نمی‌سوزد به سرگردانیم

چون فلاخن سنگ باشد شهپر پرواز من
هست در وقت گرانی ها سبک جولانیم

راز پنهانی که دارم در دل روشن، چو آب
بی‌تامل می‌توان خواند از خط پیشانیم

هر کجا باشم به غیر از گوشهٔ دل در جهان
گر همه پیراهن یوسف بود، زندانیم

در غریبی می‌توان گل چید از افکار من
در صفاهان بو ندارم، سیب اصفاهانیم

در چنین وقتی که می‌باید گزیدن دست و لب
از خجالت مهر لب گردیده بی‌دندانیم

دامنم پاک است چون صبح از غبار آرزو
می‌دهد خورشید تابان بوسه بر پیشانیم

می‌کند بی‌برگی از آفت سپرداری مرا
وحشت شمشیر دارد رهزن از عریانیم

بر سر گنج است پای من چو دیوار یتیم
می‌شود معمور صائب هر که گردد بانیم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.