۳۵۵ بار خوانده شده
تو ای وحشی غزال و هر قدم از من رمیدنها
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها
پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها
کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند
کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها
تغافلهای او در بزم غیرم کشته بود امشب
نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
من و این دشت بیپایان و بیحاصل دویدنها
تو و یک وعده و فارغ ز من هر شب به خواب خوش
من و شبها و درد انتظار و دل طپیدنها
نصیحتهای نیک اندیشیت گفتیم و نشنیدی
چها تا پیشت آید زین نصیحت ناشنیدنها
پر و بالم به حسرت ریخت در کنج قفس آخر
خوشا ایام آزادی و در گلشن دویدنها
کنون در من اگر بیند به خواری و غضب بیند
کجا رفت آن به روی من به شوق از شرم دیدنها
تغافلهای او در بزم غیرم کشته بود امشب
نبودش سوی من هاتف گر آن دزدیده دیدنها
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.