هوش مصنوعی: شاعر در این متن از غم و اندوهی که بر او چیره شده سخن می‌گوید. او از عشق و فراق می‌نالد و از تأثیرات عمیق آن بر روح و جان خود می‌گوید. همچنین، به زیبایی‌های معشوق و تأثیرات آن بر جهان اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر به پذیرش درد و رنج عشق اشاره کرده و از گذر زمان و فراموشی سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی عمیق است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۷۷

بس که روز و شبم از دل سپه غم گذرد
کاروان طرب و شادی از آن کم گذرد

لرزه‌ام بر رگ جان افتد و افتم درپات
باد اگر از سر آن طره پرخم گذرد

از خیالش خجلم بس که شب و روز مرا
در دل پر شرر و دیدهٔ پر نم گذرد

چون غجک دم به دم آید ز دلم نالهٔ زار
تیر عشق از رگ جان بس که دمادم گذرد

ملکی ماه زمین گشته که از پرتو او
هر شب از غرفهٔ مه نعرهٔ آدم گذرد

اگر از سوختن داغ کشد دست اولی است
هر که در خاطرش اندیشه مرهم گذرد

محتشم را دم آخر چو رسیدی بر سر
آن قدر بر سر اوباش که از هم گذرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.