هوش مصنوعی: این متن یک شعر عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق به معشوق، درد فراق، وصف زیبایی‌های معشوق و ستایش سلطان سخن می‌گوید. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند ترک جان برای رسیدن به معشوق و جذبه‌های عشق وجود دارد.
رده سنی: 16+ متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی نیاز به دانش ادبی و فلسفی دارند که معمولاً در سنین بالاتر کسب می‌شود.

غزل شمارهٔ ۱۳۶

رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
نوید رجعت جان را به جسم بی جان گفت

چرا به سر ننهد هدهد صبا افسر
که وصف شهر سبا را بر سلیمان گفت

ز عنبرین دم باد سحر توان دانست
که داستانی از آن زلف عنبرافشان گفت

حکایت غم او من نگفته‌ام تنها
که این مقدمه هم گبر و هم مسلمان گفت

فغان که کام مرا تلخ کرد شیرینی
که با لبش نتوان حرف شکرستان گفت

دل شکستهٔ ما را درست نتوان کرد
غم نهفتهٔ او را به غیر نتوان گفت

ز توبه دادن مستان عشق معلوم است
که میر مدرسه تب کرده بود و هذیان گفت

کسی به خلوت جانان رسد به آسانی
که ترک جان به امید حضورش آسان گفت

غلام خاک در خواجهٔ خراباتم
که خدمت همه کس را به قدر امکان گفت

مرید جذبهٔ بی اختیار منصورم
که سر عشق تو را در میان میدان گفت

نظر مپوش ز احوال آن پریشانی
که پیش زلف تو حال دل پریشان گفت

کمال حسن تو را من به راستی گفتم
که حد خوبی گل را هزار دستان گفت

به آفتاب تفاخر سزد فروغی را
که مدح گوهر گیتی فروز سلطان گفت

ستوده ناصر دین شاه، شهریار ملوک
که منشی فلکش قبله‌گاه شاهان گفت
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.