هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه، از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که چگونه حاضر است همه چیز را فدا کند، حتی جان خود را. او از زیبایی‌های معشوق مانند زلف سیاه، ابروی خمیده، و خال گندمی می‌ستاید و از رنج‌های عشق مانند دل‌درد و غم سخن می‌گوید. شاعر همچنین از تصمیم خود برای تسلیم شدن در برابر عشق و حتی رفتن به راه کفر و جنون صحبت می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و گاهی اغراق‌آمیز است که درک آن نیاز به بلوغ عاطفی دارد. همچنین برخی از عبارات مانند «خویشتن را به ره کفر سمر خواهم کرد» یا «نعره خواهم زد و در دشت جنون خواهم تاخت» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۴

از بناگوش تو هر شب گله سر خواهم کرد
شب خود را به همین شیوه سحر خواهم کرد

مو به مو بندهٔ آن زلف سیه خواهم شد
سال ها خواجگی دور قمر خواهم کرد

با خم ابروی او نرد هوس خواهم باخت
پیش شمشیر بلا سینه سپر خواهم کرد

گندم خال وی از جنت او خواهم چید
من هم از روی صفا کار پدر خواهم کرد

زان لب تنگ شکربار سخن خواهم گفت
همهٔ شهر پر از تنگ شکر خواهم کرد

هم ز خاک در او سوی سفر خواهم رفت
هم لب خشک به آب مژه تر خواهم کرد

خون دل در غم یاقوت لبش خواهم ریخت
دیده را غرقه به خون‌آب جگر خواهم کرد

آخر از دست غمش چاک به دل خواهم زد
عاقبت از ستمش خاک به سر خواهم کرد

دل به زنار سر زلف بتان خواهم بست
خویشتن را به ره کفر سمر خواهم کرد

نعره خواهم زد و در دشت جنون خواهم تاخت
شعله خواهم شد و در سنگ اثر خواهم کرد

گر فروغی رخ او بار دیگر خواهم برد
کی به جز دادن جان کار دگر خواهم کرد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.