هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، به موضوعاتی مانند عشق، وصال و فراق، می و مستی، و مسائل فلسفی و عرفانی میپردازد. شاعر از زلف یار، می و جام، و مفاهیمی مانند نجات و دام برای بیان احساسات خود استفاده میکند.
رده سنی:
16+
متن شامل مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری دارد. همچنین، اشارههایی به مینوشی و مستی وجود دارد که برای مخاطبان جوانتر ممکن است نامناسب باشد.
غزل شمارهٔ ۲۵۲
شب که در حلقهٔ ما زلف دل آرام نبود
تا به نزدیک سحر هیچ دل آرام نبود
حلقهٔ دام نجات است خم طرهٔ دوست
وای بر حالت مرغی که در این دام نبود
جز بدان آهوی وحشی که به من رام نگشت
دل وحشتزده با هیچ کسم رام نبود
یار در کشتن من این همه انکار نداشت
گر در این کار مرا غایت ابرام نبود
منت پیک صبا را نکشیدم در عشق
که میان من او حاجت پیغام نبود
من از انجام جهان واقفم از دولت جام
که به جز جام کسی واقف از انجام نبود
می خور ای خواجه که زیر فلک مینایی
خون دل خورد حریفی که می آشام نبود
خم فرحبخش نمیگشت اگر باده نداشت
جم سرانجام نمیجست اگر جام نبود
چشم بد دور که در چشمهٔ نوش ساقی
نشهای بود که در بادهٔ گلفام نبود
مایل گوشهة ابروی تو بودم وقتی
که نشان از مه نو بر لب این بام نبود
جلوهگر حسن تو از عشق من آمد آری
صبح معلوم نمیگشت اگر شام نبود
فتنه در شهر ز هر گوشه نمیشد پیدا
چشم فتان تو گر فتنهٔ ایام نبود
کفر زلف تو گرفتی همه عالم را
ناصرالدین شاه اگر خسرو اسلام نبود
آن خدیوی که فروغی خبر شاهی او
داد آن روز که از خاتم جم نام نبود
تا به نزدیک سحر هیچ دل آرام نبود
حلقهٔ دام نجات است خم طرهٔ دوست
وای بر حالت مرغی که در این دام نبود
جز بدان آهوی وحشی که به من رام نگشت
دل وحشتزده با هیچ کسم رام نبود
یار در کشتن من این همه انکار نداشت
گر در این کار مرا غایت ابرام نبود
منت پیک صبا را نکشیدم در عشق
که میان من او حاجت پیغام نبود
من از انجام جهان واقفم از دولت جام
که به جز جام کسی واقف از انجام نبود
می خور ای خواجه که زیر فلک مینایی
خون دل خورد حریفی که می آشام نبود
خم فرحبخش نمیگشت اگر باده نداشت
جم سرانجام نمیجست اگر جام نبود
چشم بد دور که در چشمهٔ نوش ساقی
نشهای بود که در بادهٔ گلفام نبود
مایل گوشهة ابروی تو بودم وقتی
که نشان از مه نو بر لب این بام نبود
جلوهگر حسن تو از عشق من آمد آری
صبح معلوم نمیگشت اگر شام نبود
فتنه در شهر ز هر گوشه نمیشد پیدا
چشم فتان تو گر فتنهٔ ایام نبود
کفر زلف تو گرفتی همه عالم را
ناصرالدین شاه اگر خسرو اسلام نبود
آن خدیوی که فروغی خبر شاهی او
داد آن روز که از خاتم جم نام نبود
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.