۵۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۳

چندین هزار صید فتد از قفای تو
هر گه که التفات کنی بر قفای خویش

امکان شکوه هست ز جور و جفای تو
شرم آیدم ز دعوی مهر و وفای خویش

دانی ز ناله بهر چه خاموش گشته‌ام
رشک آیدم به عالم عشق از صدای خویش

از شنعتی که محرم و بیگانه می‌زند
مگذر ز آشنای دیر آشنای خویش

یا لاف عاشقی بر معشوق خود مزن
یا با رضای او بگذر از رضای خویش

در شاه راه عشق مرو با هوای نفس
گر مرد این رهی بنه از سر هوای خویش

دردا که درد عشق مجال این قدر نداد
عشاق را که چاره کنند از برای خویش

ما را اگر فلک بگذارد به اختیار
بیرون ز کوی او نگذاریم پای خویش

فارغ نشد فروغی از آن شمع خانه‌سوز
تا آتشی ز ناله نزد در سرای خویش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.