هوش مصنوعی: شاعر در این شعر عاشقانه و عرفانی، از عشق به معشوق و ارتباط عمیق با او سخن می‌گوید. او با وجود دشمنان و مشکلات، احساس امنیت و قدرت می‌کند زیرا با نام اعظم (خدا یا معشوق) همراه است. شاعر از دردها و رنج‌های عشق می‌گوید اما در نهایت خود را سلیمان عالم و آیینه‌ای از جمال معشوق می‌داند. او بر وفاداری و پایداری در عشق تأکید دارد و خود را برتر از دیگران در کوی عشق می‌خواند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد. همچنین استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۶۱

از دشمنم چه بیم که با دوست هم دمم
وز اهرمن چه باک که با اسم اعظمم

دریا ترشحی بود از سیل گاه عشق
توفان نمونه‌ای بود از چشم پر نمم

یک جا خراب بادهٔ آن چشم پر خمار
یک سو اسیر حلقهٔ آن زلف پر خمم

نومید من که در قدم یار، بی‌نصیب
محروم من که در حرم دوست محرمم

او گر به حسن در همه گیتی مسلم است
من هم به خیل سوختگان آتشین دمم

با خاک مقدم تو چه منت ز افسرم
با لعل دلکش تو چه حاجت به خاتمم

از تیر غمزهٔ تو جگر خون و سینه چاک
وز تار طرهٔ تو دگرگون و درهمم

تا لشکر خطت پی خونم کشید تیغ
سر کردهٔ مصیبت و سر خیل ماتمم

تا دست من به خاتم لعلت رسیده‌است
منت خدای را که سلیمان عالمم

در من ببین جمال خود ای آفتاب چهر
کز صیقل خیال تو آیینهٔ جمم

پیوند دوستداری من سست کی شود
سختم بکش که بر سر پیمان محکمم

تا جان پاک در قدمت کرده‌ام نثار
در کوی عشق بر همه پاکان مقدمم

تا بر لبم گذشته فروغی ثنای شاه
ایمن ز هر ملالم و فارغ ز هر غمم

تاج سر ملوک محمد شه دلیر
کز روزگار دولت او شاد و خرمم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.