۲۹۵ بار خوانده شده
شفاعت آمدم ای دوست دیدهٔ خود را
کزو مپوش گل نو دمیدهٔ خود را
رسید خیل غمت ورنه ایستد جانم
کجا برم بدن غم رسیدهٔ خود را
به گوش ره ندهی نالهٔ مرا چه کنم
چه ناشنیده کند کس شنیدهٔ خود را
چنین که من ز تولب میگزم کم ار گویی
که مرهمی برسانم گزیدهٔ خود را
به چاه شوق فرو ماندهام خداوندا
فرو گذاشت مکن آفریدهٔ خود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کزو مپوش گل نو دمیدهٔ خود را
رسید خیل غمت ورنه ایستد جانم
کجا برم بدن غم رسیدهٔ خود را
به گوش ره ندهی نالهٔ مرا چه کنم
چه ناشنیده کند کس شنیدهٔ خود را
چنین که من ز تولب میگزم کم ار گویی
که مرهمی برسانم گزیدهٔ خود را
به چاه شوق فرو ماندهام خداوندا
فرو گذاشت مکن آفریدهٔ خود را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۴
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.