هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام، درد و غم، بی‌کسی و نداشتن محرم راز سخن می‌گوید. او از بی‌صبری در عشق، بخت بد و نبود یار شاکی است و بیان می‌کند که با وجود سینه‌ای پر از درد هجران، توان گفتن ندارد. همچنین اشاره می‌کند که دلش در سودای معشوق خون شده و غم‌هایش مهمان ناخوانده‌ای هستند که کسی آن‌ها را درک نمی‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و پیچیده مانند عشق نافرجام، درد هجران و تنهایی است که درک آن‌ها برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها سنگین باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات دارد.

گزیدهٔ غزل ۴۷۴

عاشق شدم و محرم اینکار ندارم
فریاد که غم دارم و غمخوار ندارم

آن عیش که یاری دهدم صبر ندیدم
وان بخت که پرسش کندم یار ندارم

بسیار شدم عاشق و دیوانه ازین پیش
آن صبر که هر بار بد این بار ندارم

یک سینه پر از قصهٔ هجر است ولیکن
از تنگ‌دلی طاقت گفتار ندارم

چون راز برون نفتدم از پرده که هر چند
گویند مرا گر به نگهدار ندارم

جانا چودل خسته به سودای تو دارم
او داند و سودای تو من کار ندارم

خون‌ریز شگرفست لبت سهل نگیرم
مهمان عزیز است غمت خوار ندارم

مرگم زتو دور افگند اندیشه‌ام اینست
اندیشهٔ این جان گرفتار ندارم

خون شد دل خسرو ز نگهداشتن راز
چون هیچ کسی محرم اسرار ندارم
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۷۳
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.