هوش مصنوعی:
شاعر در این متن به ستایش فلک و خورشید میپردازد و از تأثیرات آن بر خود سخن میگوید. او احساس سرما و گرمای متضاد را توصیف میکند و به حرکات رقصمانند خود اشاره دارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که برای دیدن خورشید (نماد روشنایی و امید) نزد فلک آمده است تا از غم رهایی یابد.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم نمادین و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده باشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات قدیمی نیاز به درک ادبی بالاتری دارد.
شمارهٔ ۱۶۳
ای فلک شمس شرف جاه تو
باد بر افزون چو مه یکشبه
بر تنم از سرما آمد فراز
پوست بر آن سان که بر آتش دبه
شد کتفم رقص کنان میزنم
سنج به دندان و به لب دبدبه
نزد تو زان آمدم ایرا که هست
دیدن خورشید غم بیجبه
باد بر افزون چو مه یکشبه
بر تنم از سرما آمد فراز
پوست بر آن سان که بر آتش دبه
شد کتفم رقص کنان میزنم
سنج به دندان و به لب دبدبه
نزد تو زان آمدم ایرا که هست
دیدن خورشید غم بیجبه
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.