هوش مصنوعی: این متن به بیان مفاهیم عرفانی و اخلاقی می‌پردازد. از جمله موضوعاتی که در آن مطرح شده است، می‌توان به اهمیت دل و زبان، تفاوت بین عاقلان و عاشقان، ارزش باقیات الصالحات، نقش ابر و باران در تمثیل‌های عرفانی، اهمیت هم‌نشینی با افراد واصل، و تأکید بر پاکی دل و سینه اشاره کرد. همچنین، متن به موضوعاتی مانند عدالت، شناخت خود و دیگران، و اهمیت یادگیری نکته‌ها برای رسیدن به کمال پرداخته است.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از تمثیل‌ها و مفاهیم ممکن است برای افراد جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۴۰۲

نَقْش بَندِ جانْ که جان‌ها جانِبِ او مایِل است
عاقلان را بر زبان و عاشقان را در دل است

آن کِه باشد بر زبان‌ها لا اُحِبُّ الْافِلین
باقِیاتُ الصّالِحات است آنک در دلْ حاصِل است

دلْ مِثالِ آسْمان آمد، زبان هَمچون زمین
از زمین تا آسْمان‌ها، مَنْزِلِ بَس مُشکل است

دلْ مِثالِ ابر آمد، سینه‌ها چون بام‌ها
وین زبانْ چون ناودان، باران از این جا نازل است

آب از دلْ پاک آمد، تا به بامِ سینه‌ها
سینه چون آلوده باشد، این سُخَن‌ها باطِل است

این خود آن کَس را بُوَد کَزْ ابرِ او باران چَکَد
بامْ کو از ابر گیرد، ناوْدانَش قایل است

آن کِه بُرد از ناودانِ دیگرانْ او سارِق است
آن کِه دُزدَد آبِ بامِ دیگرانْ او ناقِل است

هر کِه رویَد نرگسِ گُل زابِ چَشمَشْ عاشق است
هر کِه نرگس‌ها بِچینَد، دسته بَنددِ عامِل است

گر چه کَف‌هایِ تَرازو شُد بَرابَر وَقتِ وَزن
چون زَبانه ش راست نَبْوَد، آن تَرازو مایِل است

هر کِه پوشیده‌ست بر وِیْ حال و رَنگِ جانِ او
هر جوابی که بگوید، او به معنی سایل است

گَر طَبیبی حاذقیْ رَنْجور را تَلْخی دَهَد
گر چه ظالِم می‌نِمایَد، نیست ظالِمْ عادل است

پا شناسد کفش خویش ار چه که تاریکی بود
دلْ زِ راهِ ذوق دانَد، کین کُدامین مَنْزِل است

در دل و کَشتیِّ نوح اَفکَن دَرین طوفانْ تو خویش
دلْ مَتَرسان ای برادر، گر چه مَنْزِل‌هایل است

هر کِه را خواهی شِناسی، هم نشینَش را نِگَر
زان که مُقْبِل در دو عالَمْ هم نِشینِ مُقْبِل ا‌ست

هر چه بر تو ناخوش آید آن مَنِه بر دیگران
زانک این خو و طبیعت، جُملِگان را شامِل است

پَنبه‌ها در گوش کُن تا نَشْنوی هر نُکته‌‌یی
زان که روحِ سادهً تو، رَنگ‌ها را قابِل است

هر کِه روحش از هوایِ هفتُمین بُگْذشت، رَسْت
می‌خور از اَنْفاسِ روحِ او که روحَش بِسْمِل است

این هوا اَنْدَر کمین باشد چو بینَد بی‌رَفیق
مَرد را تنها بگوید هین که مَردَکْ غافِل ا‌ست

وَصل خواهی؟ با کَسان بِنْشین که ایشان واصِلَند
وَصل از آن کَس خواه باریْ کو به معنی واصِل ا‌ست

گِردِ مَستانْ گَرد اگر میْ کم رَسَد بویی رَسَد
خود مَذاقِ میْ چه داند، آن که مَردِ عاقِل است؟

نُکته‌ها را یاد می‌گیری جواب هر سوآل
تا به وقتِ اِمْتِحان گویند مَردِ فاضِل است

گَر بِنَتْوانی زِ نَقْصِ خود شُدن سویِ کَمال
شمسِ تبریزی کُنون اَنْدَر کَمالَت کامِل است
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۲۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.