هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی از آمدن یاری مهربان و نورانی سخن میگوید که با حضور خود دل شکسته و روان خسته را شاد میکند. شاعر از عشق و ناز این یار میگوید و چگونه با وجود فروتنی و مسکنت، مورد لطف او قرار میگیرد. در ادامه، گفتوگویی عرفانی دربارهٔ عشق، قبول، و حقایق وجودی مطرح میشود و تأکید میشود که رسیدن به معشوق حقیقی نیازمند تواضع و درک عمیق است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عرفانی و عاشقانهٔ عمیق است که درک آن نیازمند بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی است. همچنین، برخی از مفاهیم انتزاعی و فلسفی آن ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۲۷۱
یار آمد از درم سحری در فراز کرد
برقع گشود و روی چو خورشید باز کرد
هم بر دل شکسته در خرمی گشاد
هم بر روان خسته در عیش باز کرد
اول ز راه لطف در آمد به دلبری
آخر ربود چون دلم آهنگ ناز کرد
افتادمش به پا ز ره عجز و مسکنت
کف بر سرم نهاد و مرا سرفراز کرد
سوی خزان عمر خزان بردم آن بهار
صد در برویم از گل رخسار باز کرد
گفتم چه میکنند بدلهای عاشقان
گفت آنچه باروان و دل صید باز کرد
گفتم که میرسد بسرا پردهٔ قبول
گفت آنکه از قبول کسان احتراز کرد
گفتم بکنه سرّ حقایق که میرسد
گفتا کسی که از دو جهان جوی باز کرد
پا از گلیم خویش مکش کی توان رسید
در گرد آنکه بر دو جهان در فراز کرد
دامان نگاه دار و گریبان، نمیتوان
با آستین کوته دستی دراز کرد
بگذار کبریا ز در مسکنت در آ
خاتم بعرش هم به تضرع نماز کرد
هر جان گداز یافت ز سوزی و جان فیض
دل بوتهٔ محبت جانان گداز کرد
برقع گشود و روی چو خورشید باز کرد
هم بر دل شکسته در خرمی گشاد
هم بر روان خسته در عیش باز کرد
اول ز راه لطف در آمد به دلبری
آخر ربود چون دلم آهنگ ناز کرد
افتادمش به پا ز ره عجز و مسکنت
کف بر سرم نهاد و مرا سرفراز کرد
سوی خزان عمر خزان بردم آن بهار
صد در برویم از گل رخسار باز کرد
گفتم چه میکنند بدلهای عاشقان
گفت آنچه باروان و دل صید باز کرد
گفتم که میرسد بسرا پردهٔ قبول
گفت آنکه از قبول کسان احتراز کرد
گفتم بکنه سرّ حقایق که میرسد
گفتا کسی که از دو جهان جوی باز کرد
پا از گلیم خویش مکش کی توان رسید
در گرد آنکه بر دو جهان در فراز کرد
دامان نگاه دار و گریبان، نمیتوان
با آستین کوته دستی دراز کرد
بگذار کبریا ز در مسکنت در آ
خاتم بعرش هم به تضرع نماز کرد
هر جان گداز یافت ز سوزی و جان فیض
دل بوتهٔ محبت جانان گداز کرد
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.