هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و ناامیدی از معشوق می‌گوید. او احساس می‌کند که معشوق به او توجهی ندارد، حتی کمتر از سگان کویش به او می‌رسد. شاعر از رنج عشق و بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که چنین سرنوشتی برای هیچکس رقم نخورد.
رده سنی: 16+ متن حاوی مضامین عاشقانه‌ای است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال نامفهوم یا سنگین باشد. همچنین، برخی از عبارات مانند 'سگان کوی درت' و 'خون جگر پیاله پیاله' ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر خشن یا ناراحت‌کننده به نظر برسد.

غزل شمارهٔ ۲۹۷

مرا تو دوست نداری خدا نخواسته باشد
بنزد خود نگذاری خدا نخواسته باشد

برانیم ز در خویشتن بخواری و زاری
حق وفا نگذاری خدا نخواسته باشد

سگان کوی درت را چو بشمری ز سر لطف
مرا در آن نشماری خدا نخواسته باشد

ز دست عشق تو خون جگر پیاله پیاله
کشم تو رحم نیاری خدا نخواسته باشد

بمیرم و ببرم حسرت رخت بقیامت
چنین کشیم به زاری خدا نخواسته باشد

کنم بخدمت تو عرض مدعا دل ریش
تو رو بمدعی آری خدا نخواسته باشد

بتو گمان نبرد فیض اینقدر ستم و جور
تو این صفات نداری خدای نخواسته باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.