۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۸۹

یکبوسه از آن دو لب گرفتم
ز آن بادهٔ بوالعجب گرفتم

ز آن تنگ دهان شکر مزیدم
ز آن نخل روان رطب گرفتم

مهرش بدل شکسته بستم
ذکر خیرش بلب گرفتم

زان مصحف روی خواندم آیات
ز آن زلف بحق سبب گرفتم

تیر نگهش بروز خوردم
تار زلفش بشب گرفتم

بس فیض کز آن جمال بردم
بس کام که بی طلب گرفتم

میها خوردم بر غم زهاد
از بی‌ادبان ادب گرفتم

اندوه بعاقلان سپردم
عاشق شدم و طرب گرفتم

رو جانب قدس کردم آخر
چون فیض ره عجب گرفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.