هوش مصنوعی: این شعر از حافظ، بیانگر درد و رنج شاعر از بی‌توجهی مردم و جهان به اوست. او از عشق و رنج‌هایش می‌گوید و از بی‌پناهی و تنهایی خود سخن می‌راند. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا مانند آفتاب، خاک، شب تیره و قفس، احساسات خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه، همراه با اندوه و تنهایی، درک این شعر نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً از سنین نوجوانی به بعد قابل درک است.

غزل شمارهٔ ۱۳

نور چشمی و به مردم، نظری نیست تو را
آفتابی و بخاکم، گذری نیست، تو را

مردم از ناله زارم، همه با درد و ضرند
«لله الحمد» کزین درد سری نیست، تو را

صبح پیریم، اثر کرد و شبم، روز نشد
ای شب تیره مگر خود سحری نیست تو را؟

کار با عشق فتاد، از سرم ای عقل برو
چه دهی وسوسه، دیدم هنری نیست تورا

همه خون می‌خورم وز آنچه توان خورد، مگر
غیر خون بر سر خوان، ما حضری نیست تو را؟

ناله در سنگ اثر می‌کند، اما چه کنم
چون از این در دل سنگین اثری نیست تو را

طایر! در قفس بی‌دری افتادی اگر
راه یابی، چه کنم بال و پری نیست تو را

راه بیرون شو اگر، می‌طلبی رو بدرش
که به غیر از، در او، هیچ دری نیست تو را

ای فرود آمده عشقت، به سواد دل من!
از سواد دل سلمان، سفری نیست تو را
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.