۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۸

از لب لعل توام، کار به کام است، امشب
دولتم بنده و اقبالم، غلام است، امشب

آسمان گو بنشان، مشعله ماه تمام
که زمین را مه روی تو، تمام است، امشب

باده در دین من امروز، حلال است، حلال
خواب، در چشم من ای بخت، حرام است، امشب

برو ای قافله صبح! مزن دم کانجا
آفتابی است که در پرده شام است، امشب

شمع بین، سوخته آتش و او مرده شمع
گوییا عاشق ازین هردو، کدام است امشب

اثر عکس لب توست، درون می‌ ناب
که صفایی عجب، اندر دل جام است، امشب

من هوای حرم کعبه ندارم، که مرا
عرفات سر کوی تو مقام است، امشب

حاشدت را که چو عودست بر آتش، سلمان
گو همی سوز، که سودای تو خام است امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.