هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از حافظ، به توصیف احساسات شاعر در فراق معشوق می‌پردازد. او با وجود تاریکی شب فراق، به صبح و دیدار معشوق امیدوار است. شاعر از زلف معشوق، بوی خوش آن و تأثیرش بر دیوانگان عشق سخن می‌گوید و از ضعف خود در برابر جذابیت معشوق می‌نالد. در نهایت، او از معشوق می‌خواهد که حال او را از چشم‌هایش بپرسد، چرا که این حکایت برای همه آشناست.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه و استعاره‌های پیچیده است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند «کفر زلف» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۰

شب فراق، چو زلفت اگر چه تاریک است
امیدوارم از آن رو، که صبح، نزدیک است

به خفتگان، خبری می‌دهد، خروش خروس
ز هاتف دگرست، آن خطاب نزدیک است

صبا، سلاسل دیوانگان عشق تو را
به بوی زلف تو هر صبح، داده تحریک است

بپرس حال من از چشم خود، که این معنی
حکایتی است که معلوم ترک و تاجیک، است

ز کفر زلف تو، دل ره نمی‌برد بیرون
که راه پر خم و پیچ و محله تاریک است

نمی‌رسد به خیال تو، آب دیده من
که دیده، سخت ضعیف است و راه، باریک است

تو مالکی به همه روی، در ممالک حسن
مرا بپرس، که سلمانت از ممالیک است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.