هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و فراق یار دلخواه خود سخن میگوید. او با وجود خطرات و مشکلات راه (چاهها و تلهها)، به عشق خود امیدوار است و سر بر آستانه یار نهاده. شاعر از کوتاهی عمر و امیدهایش میگوید و آرزو میکند خاک درگاه معشوق شود. او از درد فراق و اشک و آههایش مینالد و معتقد است سینه عشاق با مهر معشوق منور میشود. در نهایت، شاعر بیان میکند که زندگی پس از فراق، ناخوشایند و اکراهی است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و فلسفی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۵۸
شب است و بادیه و دل، فتاده از راه است
ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است
مقم تهلکه است این ولی منم، فارغ
ز کار دل، که به دلخواه یار دلخواه است
مرا سری است که دارم، بر آستانه تو
نهادهایم به پیش تو هرچه در راه است
به وصل قد تو دارم بسی امید و لیک
قبای عمر به قد امید، کوتاه است
به عکس طالب منصب، شویم خاک درت
از این رفیع ترا آخر چه منصب و راه است؟
که آورد به تو احوال دیده و دل من؟
که پیک دیده، سرشک و رسول دل، آه است
منور است به مهر تو، سینه عشاق
بلی زجانب مهر است، هرچه در ماه است
پس از فراق تو گر بنده، زنده خواهد ماند
بحق وصل تو کان زیستن، به اکراه است
ز چپ و راست، مخالف، ز پیش و پس، چاه است
مقم تهلکه است این ولی منم، فارغ
ز کار دل، که به دلخواه یار دلخواه است
مرا سری است که دارم، بر آستانه تو
نهادهایم به پیش تو هرچه در راه است
به وصل قد تو دارم بسی امید و لیک
قبای عمر به قد امید، کوتاه است
به عکس طالب منصب، شویم خاک درت
از این رفیع ترا آخر چه منصب و راه است؟
که آورد به تو احوال دیده و دل من؟
که پیک دیده، سرشک و رسول دل، آه است
منور است به مهر تو، سینه عشاق
بلی زجانب مهر است، هرچه در ماه است
پس از فراق تو گر بنده، زنده خواهد ماند
بحق وصل تو کان زیستن، به اکراه است
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.