هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام و درد فراق سخن می‌گوید. شاعر از بی‌صبری خود در برابر غم عشق می‌نالد و اشاره می‌کند که عشق، میان دل و جان او جای گرفته و بدون آن، آرامشی وجود ندارد. همچنین، او از بی‌وفایی معشوق و عدم حیا و شرم از خدا در رفتار معشوق شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند فراق و اندوه نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

غزل شمارهٔ ۸۳

بیمار غمت را، به جز از صبر دوا نیست
صبرست، دوای من و دردا، که مرا نیست

از هیچ طرف راه ندارم، که ز زلفت
بر هیچ طرف نیست، که دامی، ز بلا نیست

عشق است، میان دل و جان من و بی‌عشق
حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست

زاهد دهدم، توبه، ز روی تو، زهی روی
هیچش، ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست

مهری و وفایی که تو را نیست، مرا هست
صبری و قراری که تو را هست مرا نیست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.