هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سلمان ساوجی، درد عشق و هجران را بیان می‌کند. شاعر از عشق بی‌پایان، غم هجران و بی‌قراری دل سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که هیچکس از این سودا در امان نیست. او از امید به وصال و تأثیر محبت می‌گوید، اما در عین حال از ناپایداری دنیا و نبود دل و دین در نزد معشوق شکایت دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن به بلوغ فکری و تجربه‌ی احساسی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۸۴

داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست

هر که گوید، که منم، فارغ ازین غم، غلط است
هیچ کس نیست، که او غرقه، این، دریا نیست

ای که، منعم کنی، از عشق که فردایی هست
من برآنم، که شب عشق مرا فردا نیست

شب هجران ترا هست، به غایت اثری
صبح وصل است که هیچش اثری پیدا نیست

مردگان را، اثر مرحمتت، زنده کند
این نظر باد گران است، ترا با ما نیست

خبر من، که برد غیر صبا، بر در دوست
ای صبا، خیز تو را سلسله‌ای بر پا نیست

دل و دین کرده‌ای از ما طلب و این سهل است
مشکل این است که دین و دل ما بر جا نیست

آتش آب و دل دیده سلمان، دل تو
عاقبت نرم کند، سخت‌تر از خارا نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.