۳۴۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۹

دل می‌خرد حبیب و مرا این متاع نیست
گر طالب سرست برین سر، نزاع نیست

کاری است عشق مشکل و حالی است بس غریب
کس را به هیچ حال برآن، اطلاع نیست

دنیا خرند اهل مروت به هیچ وجه
ارباب عشق را هوس این متاع نیست

در عاشقی دلا ز ملامت مشو ملول
کاحوال خستگاه هوا جز صراع نیست

در سر ز استماع الست است مستیی
ما را که احتیاج شراب و سماع نیست

چون زلف اگر به تیغ سرم قطع می‌کنی
ما را به مویی از تو سر انقطاع نیست

هیچ آتشی به حرقت فرقت نمی‌رسد
وان نیز دیده‌ام به سوز و وداع نیست

سلمان امید مهر از آن ماهرو مدار
زیرا میان این مه و مهر اجتماع نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.