هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا بیانگر درد عشق و جدایی است. شاعر از عشق به معشوق و دردهای آن می‌گوید و اشاره می‌کند که تنها راه رسیدن به وصال، ترک علایق دنیوی است. همچنین، او به بی‌ثباتی دنیا و اهمیت رسیدن به مقامات معنوی اشاره می‌کند.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از ابیات نیاز به تفسیر دارند و مناسب افرادی است که از بلوغ فکری بیشتری برخوردارند.

غزل شمارهٔ ۹۰

درد عشق تو که جز جان منش، منزل نیست
در دل می‌زند و جز تو کسی در دل نیست

این محال است که رویت به همه آیینه روی
ننمایید مگر آنجا محل قابل نیست

این چه راهی است که در هر قدمش چاهی است؟
وین چه بحری است کش از هیچ طرف ساحل نیست

چه خبر باشد از احوال من بی سر و پا؟
شمع ما را که هوا در سروپا در گل، نیست

من تنی دارم و آن همچو میانت هیچ است
غیر از این هیچ میان من و تو حایل نیست

ترک جان کردم و تن، تا به وصالت برسم
وآنکه او ترک علایق نکند، واصل نیست

عارفا عمر به باطل رودت تا نرسی
به مقامی که درو هر چه رود باطل نیست

مقبل آن است که در چشم تو آید امروز
به جز از هندوی چشم تو کسی مقبل نیست

نزد این کالبد خاک چه گردی سلمان
که به جز دردی و گردیش، دگر حاصل نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.