۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۸

دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد

نرگس مست خوشت، گر چه چو من بیمار است
ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد

رسن زلف تو در رشته جان من و شمع
هر یک از آتش رخسار تو، تابی دارد

خونم ازدیده از آن ریخت که تا ظن نبری
که برش مردم صاحب نظر آبی دارد

حال ضعف دل سودازده خود، به طبیب
گفت سلمان و تمنای جوابی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.