هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از مولانا، به موضوع عشق و فداکاری در راه معشوق می‌پردازد. شاعر از مرگ در راه عشق به عنوان یک افتخار یاد می‌کند و معتقد است که چنین مرگی در واقع زندگی جاودان است. او از درد عشق و جدایی می‌نالد اما در عین حال، این درد را شیرین و حیات‌بخش می‌داند. شعر همچنین به مفاهیمی مانند قضا و قدر، وفاداری و تسلیم در برابر اراده الهی اشاره دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از مضامین مانند مرگ و قضا و قدر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۴

گرچه در عهد تو عاشق به جفا می‌میرد
لله الحمد که بر عهد وفا می‌میرد

هر که میرد به حقیقت بود آن کشته دوست
سخن است اینکه به شمشیر قضا می‌میرد

هر که در راه تو شد کشته نباشد مرده
زنده آنست که در کوی شما می‌میرد

مرغ در دام تو از روی هوا می‌افتد
شمع بر بوی تو در پای صبا می‌میرد

مرده بودم، ز می جام تو من زنده شدم
وانکه زین جام دمی خورد چرا می‌میرد؟

ای گل تازه برین بلبل نالنده خویش
رحم کن رحم، که بی‌برگ و نوا می‌میرد!

دل من طره طرار تو را می‌خواهد
جان من غمزه بیمار تو را می‌میرد

می‌شوم زنده من از درد تو ای دوست دوا
به کسی بخش که از بهر دوا می‌میرد!

می‌کند راه خرد در شب سودای تو گم
که چراغ خرد از باد هوا می‌میرد

به سر کوی غمت خاک دوایند مرا
نفس بیچاره چه داند که چرا می‌میرد؟

نفسی ماند ز سلمان، مکنیدش درمان!
همچنینش بگذارید که تا می‌میرد!
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.