هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و رنج شاعر از عشق و جدایی است. او از ناله‌های شبانه، سینه‌ی پر غم و امید به رسیدن به آرامش می‌گوید. شاعر از عمری که در راه عشق هدر داده می‌ترسد و آرزو می‌کند که روزی به وصال معشوق برسد. در نهایت، او به پذیرش درد و جفا دعوت می‌شود، چرا که این درد درمانی ندارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، بیان درد و رنج ممکن است برای کودکان قابل هضم نباشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۷

آخر این درد دل من به دوایی برسد
عاقبت ناله شبگیر بجایی برسد

آخر این سینه دلگیر غم آباد مرا
روزی از روزنه غیب صفایی برسد

بر درت شب همه شب یاوه در آنم چو جرس
تا بگوشم مگر آواز درآیی برسد

بجز از عمر چه شاید که نثار تو کنم؟
که به عمری چو تو شاهی به گدایی برسد

پای را باز مگیر از سرم ای دوست که دست
گر به هیچم نرسد، خود به دعایی برسد

عمر بر باد هوا داده‌ام و می‌ترسم
که به گلزار تو آسیب هوایی برسد

سر پابوس تو دارم من و هیهات کجا
به چنان پایه، چنین بی‌سر و پایی برسد؟

رویم از دیده به خون تر شد و می‌دانستم
که به روی من ازین دیده بلایی برسد

با جفا خو کن و با درد بساز ای سلمان!
کین نه دردی است که هرگز به دوایی برسد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.