هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، با استفاده از تصاویر زیبا و استعارههای غنی، به ستایش معشوق و بیان احساسات شاعرانه میپردازد. شاعر از گل فردوس، نسیم، آب حیات، خورشید و دیگر عناصر طبیعت برای توصیف زیبایی و تأثیر معشوق استفاده میکند. همچنین، احساسات عمیق عاشقانه و گاه دردناک شاعر در قبال معشوق بیان شده است.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و زبان ادبی بالا، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۴۸
گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد
یا نسیمش که به خاک سر کوی تو رسد
از خط سبز تو در آتشم ای آب حیات!
رشکم آید که خضر بر لب جوی تو رسد
ز آفتابم شده در تاب که در روی تو تافت
تاب خورشید چه باشد که به روی تو رسد؟
چشم بد دور ز روی تو و خود چشم بدان
حیف باشد که بدان روی نکوی تو رسد
کار شد بر دل من تنگ و بلی تنگ بود
کار هرگه که به بخت من و خوی تو رسد
نرسد هر سر شوریده به پای چو تویی
گر به پای تو رسد هم سر موی تو رسد
من به بوی توام ای دوست هواخواه بهار
کز نسیمش به دماغم همه بوی تو رسد
ساقی از درد سبو در تن من جانی کن!
جان چه باشد که به دردی سبوی تو رسد
منع می خوردن سلمان نکنی ای صوفی!
اگر این شربت صافی به گلوی تو رسد
یا نسیمش که به خاک سر کوی تو رسد
از خط سبز تو در آتشم ای آب حیات!
رشکم آید که خضر بر لب جوی تو رسد
ز آفتابم شده در تاب که در روی تو تافت
تاب خورشید چه باشد که به روی تو رسد؟
چشم بد دور ز روی تو و خود چشم بدان
حیف باشد که بدان روی نکوی تو رسد
کار شد بر دل من تنگ و بلی تنگ بود
کار هرگه که به بخت من و خوی تو رسد
نرسد هر سر شوریده به پای چو تویی
گر به پای تو رسد هم سر موی تو رسد
من به بوی توام ای دوست هواخواه بهار
کز نسیمش به دماغم همه بوی تو رسد
ساقی از درد سبو در تن من جانی کن!
جان چه باشد که به دردی سبوی تو رسد
منع می خوردن سلمان نکنی ای صوفی!
اگر این شربت صافی به گلوی تو رسد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.