۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۰

دلی که شیفته یار دلربا باشد
همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد

بلی عجب نبود گر بود پریشان حال
گدا که در طلب وصل پادشا باشد

بهانه تو رقیب است و نیست این مسموع
رقیب را چه محل گر تو را رضا باشد

جفای دشمن و جور رقیب و طعنه خلق
خوش است بر دل اگر دوست را وفا باشد

اگر تو را گذری بر من غریب افتد
و یا تو را نظری بر من گدا باشد

از آن طرف نپذیرد کمال او نقصان
وزین طرف شرف روزگار ما باشد

فگار گشت به خون جگر دل سلمان
بترس از آنکه بد و نیک را جزا باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.