۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۲

بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند
یاد روی او چراغ دل منور می‌کند

یک جهان دیوانه در زنجیر دارد زلف او
که به سر خود هریکی سودای دیگر می‌کند

صورت ماهیت رویش نبیند هر کسی
هر کسی با خویشتن نقشی مصور می‌کند

سینه‌ام بر آتش است و دم نمی‌یارم زدن
ز آنکه گر لب می‌گشایم شعله سر بر می‌کند

جان همی سوزد مرا چون عود و از انفاس من
بوی جان می‌آید و مجلس معطر می‌کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.