۳۰۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۸

خام خم را ز لبت، رنگ اگر وام کنند
زاهدان نیز در آن خم طمع خام کنند

چون برد لعل تو از جام تنم جان کهن
ساقیان جان نو آرند و در آن جام کنند

عاشقان جان ز پی مصلحتی می‌خواهند
تا نثار قد و بالای دلارام کنند

شاهدان را همگی زلف نهادن بر روی
غرض آن است که صبح چو منی شام کنند

با سر زلف تو دلبستگیم دانی چیست؟
تا که دیوانه زنجیر توام نام کنند

بلبلان در سحر و شام به آواز بلند
صفت قامت آن سرو گل اندام کنند

مه رخان فلک از خانه برآیند به بام
تا تماشای تو هر شام ازین بام کنند

راه عشق تو نه راهی است که اقدام روند
شرح شوق تو نه کاری است که اقلام کنند

بت پرستان اگر از عشق تو آگاه شوند
روی در روی تو و پشت بر اصنام کنند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.